آریاآریا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 13 روز سن داره

مامانی و پسرش

آریای قصه گو

چند شب پیش هر کاری کردم نخوابیدی دوست داشتی شیطنت کنی منم خیلی خسته بودم و میخواستم بخوابم تا میخوابیدم میومدی کنارم انگشتتو میذاشتی روی بینیت و میگفتی " هی هی (هيس)مامان لالا... " بعد خودتو می انداختی روی من یا انگشتتو میکردی توی چشمم. بعد هم اومدی کنارم خوابیدی.منم شروع کردم برات قصه گفتن قصه  بزبز قندی  وقتی قصه گفتن من تمام شد تو شروع کردی و همینجوری واسه خودت یه چیزایی میگفتی که منم نتونستم ترجمه کنم.فقط یکی دوبار کلمه " بعبعی " تکرار شد.اونقدر با هیجان تعریف میکردی که نگو... همینطوری پیش بری میشی آریای قصه گو...  مشغول گفتن بودی که دیدم یکی دیگه از دندونات هم داره سرک میکشه (پایین سمت راست) مبارکه قن...
10 آبان 1391

ببعی!! توتو

آریا کوچولوی مامان حیوونا رو خیلی دوست داره مخصوصا ببعی و گاو اسم خیلی از حیوونا و صداشون رو هم بلدی طوطی : طوطی پیشی : گربه داو : گاو اس : اسب ببعی : گوسفند هاپو: سگ توتور : شتر مو : موش ب : بز بب : ببر شی:شیر د : اردک پی : فیل صدای چندتاشون رو هم بلدی صدای گاو : مومو صدای پیشی : مینو مینو صدای ببعی : بع بع   اینم عکس اریا با ببعی و توتو     هفنمین دندونت هم دو روز پیش سر زد(سمت چپ پایین) ...
8 آبان 1391
1